۱۳۹۱ مرداد ۱۲, پنجشنبه

چگونه می توان زرتشتی شد؟


زرتشتی بودن، پیش از هر چیز، یک آگاهی درونی و یک گزینش خردمندانه و همچنین وجدانی است و در نتیجه امری فردی می‌باشد. برای رسیدن به این پایه باید پیام بزرگ آموزگار، زرتشت را به درستی دریافت و زرتشتی اندیشید، سخن گفت و کردار داشت. این گزینش و باور به جهان‌بینی زرتشتی، خود هم آغازگر و هم میوه‌ی یک دگرگونی ژرف درونی می‌باشد و نیاز به زمان برای رسایی یافتن دارد.
برای گزشتن ازگام پزیرش اجتماعی در آئین زرتشتی، که همانا “سدره‌پوشی” می‌باشد، باید شرایط زمانی و مکانی را در نظر گرفت و آنجا که شدنی نیست، نیازی به انجام آن نمی‌باشد، تا زمانی که آن شرایط فراهم شوند.
بنابراین هر آن کس که پیام زرتشت را دریافت و در پیش وجدان خود برگزید که زرتشتی باشد، او زرتشتی است و می‌تواند خود را زرتشتی به شمار آورد هرچند هم که برای جامعه شناخته شده نباشد.
برای ورود به همبودگاه (جامعه) در جایگاه یک زرتشتی هم، هر زمان که شایسته بداند می‌تواند دیگران را آگاه کند و اگر دسترسی به کسانی باشد که بر مبنای قراردادهای همبودگاهی ( اجتماعی)، پروانه‌ی انجام مراسم سدره‌پوشی را دارند (که یک موبد زرتشتی نخستین جایگاه را از این دیدگاه دارد) از این گامه نیز گذر خواهد کرد وگرنه که در داد‌و‌ستد اندیشه با هم‌اندیشان و هم‌وجدانان (هم‌دینان) خود زندگی همبودگاهی را در جایگاه یک زرتشتی پی خواهد گرفت تا در نخستین زمان شایسته سدره‌پوش شده و وارد خانواده بزرگتر گردد.
اما برای اینکه ورود او انگیزه‌ی پشتیبانیِ خانواده گردد ، لازم است بایستگی‌هایی را که خانواده بزرگ زرتشتیان برای اداره همبودگاه خود خواستار است ، از سوی (نو)بهدین پذیرفته شوند و رفتار گردند تا سامان زرتشتیان آشفته نشود و پیوند افراد آن دچار ناهنجاری نگردد.
اکنون کمی ژرفتر به این سخن می‌نگریم و سه بایستگی مهم و پایه ای 
1. “ باورِ درونی”
2. “نشانه بیرونی”
3. “بزرگداشت پیمان های همبودگاهی و پاس داشتن (رعایت) آنها”
را جدا جدا مورد بررسی قرار می دهیم.

1- باور درونی
خدای زرتشت داناترین و تواناترین است. اهورامزدا خدای یگانه، به هر انسانی خرد ارمغان کرده و او را آزاد گذاشته تا با گزینش راه درست زندگی، به خوشبختی مادی و مینوی دست یافته و با نزدیک کردن خود به او خدا گونه شود.
انسان اگر اندیشه نیک (وهومن) را برگزیند و با قوانین هستی و سپهر و سرشت (طبیعت)، که بر بنای راستی استوار گردیده که به آن “اشا” گفته می‌شود هماهنگ کند و سپس با پس زدن اندیشه‌های زشت و ناپسند و چیرگی بر خود (خشترا)، و از روی آگاهی ، کردار نیک را پیشه سازد، به آرامشی درونی یا (آرمئیتی) دست خواهد یافت . و آنگاه اگر این آرامش به دست آمده دوام یابد ، انسان به رسایی (تکامل) یا “هورْوَتات” نزدیک می شود و هر چه آدمی به کمال و رسائی نزدیکتر گردد از مرگ دورتر خواهد شد و اگر همه رسا گردد ، جاودانه خواهد زیست و به بیمرگی (اَمِرِتات) خواهد رسید. در این گامه انسانِ خُرد و ناتوان آغازین ، خدایگونه می گردد.
آدمی با گزینش راه اشا (راستی و درستی) و پیمودن آن، خود به خود در جبهه ستیز با بدیها و و زشتیها قرار می گیرد . اما این رو‌در‌روئی ، جنگ نیست و خون ریزی را در پی نخواهد داشت . این رو‌در‌روئی از نوع ستیز نور با تاریکی و دانش با نادانی است. آسان ترین و شتابان‌ترین برداشتی که از ستیز در ذهن ما، مردم خشونت زده این دوران نغش می بندد ، جنگ و خون‌ریزی و رویارویی خشونت بار است. اگر این برداشت از ستیز را بپذیریم ، می بایست گروهی در جبهه روشنائی ایستاده به طرف تاریکی تیر پرتاب کنند و به این کار هم دلخوش باشند که تاریکی از بین خواهد رفت و یا برای ریشه کن کردن بیسوادی باید همه ی بیسوادان را از دم تیغ بگذرانند .
راه مبارزه با تاریکی بر افروختن چراغ است و پر نورتر کردن آن ؛ تنها در پرتو نور است که تاریکی مفهوم خود را از دست خواهد داد . راه مبارزه با بیسوادی نیز گسترش دانش است نه به دار زدن بیسوادان.
زرتشت به ما خشونت و جنگ نمی آموزد . هیچ جنگی برنده ندارد. جنگ هرگز نتوانسته است گره‌ای را بگشاید بلکه خود گره‌آفرین بوده است. هر جنگی سرانجام به آشتی/ آتش‌بس می انجامد. هیچ جنگ و کشتاری ابدی نیست، پس برای درمان دردهای انسانی ، باید از جنگ تا آنجائی که می توان پرهیز کرد. اما این پرهیز به مفهوم بی‌پدافند (بی‌دفاع) ماندن نیست. در آئین زرتشت سازمانی برای جنگ افروزی وجود ندارد ولی سازمان پدافند موجود است، زیرا همواره هستند نادانان و بداندیشانی که جنگ را به دیگران می‌پزیرانند، که اگر چنین باشد باید از خود پدافند کرد و جنگ افروز را وادار به آشتی و آرامش نمود.
آرمئیتی یا (آرامش ) نزدیکترین و بسوده‌ترین (ملموس‌ترین) دستاورد آموزشهای زرتشت است. سازندگی تنها در آرامش شدنی است. پیش‌نیاز رشد و رسایی آرامش است. ساختن جهانی سرشار از آشتی و انسانیت تنها در سایه آرامش امکان پذیر خواهد شد. آرامش بدست نخواهد آمد مگر اینکه انسانها خشترا(چیرگی به خود) را پیش بگیرند و با اشا (قانون هستی) خود را هماهنگ سازند. فقط کسانی می‌توانند قوانین هستی و سامان سرشتی را، که پایه‌ی راستی و درستی است، پاسداری کنند که وهومن (اندیشه نیک) را برگزینند و نیک اندیش گردند.
پس سرنوشت جهان در مغز انسانها رقم زده می شود. اگر انسانها نیک اندیش شوند، سپهر و آخشیج‌ها (طبیعت، عناصر هستی) را بزرگ بدارند و رو در روی آن قرار نگیرند (آلودن محیط زیست ، ستیز با طبیعت است) و با کردار نیک خود بشریت را به آرامش برسانند، انسانیت تکامل پیدا خواهد کرد و در جهان جاودانه خواهد ماند و در این تکامل و جاودانگی دست به آفرینش خواهد زد و همکار خداوند خواهد شد . پس می بینیم که از هر سو که برویم و از هر زاویه ای به «دستگاه آفرینش » و «انسان و آینده اش» بنگریم ، سر انجام به “امشاسپندان” خواهیم رسید که دستگاه فلسفی و جهان بینی دین زرتشتی است.
اگر ما فلسفه دین زرتشت را بپذیریم از درون زرتشتی شده ایم .
2 –نشانه بیرونی
آن هنگام که انسان در جهان درون خود ، به اهورا مزدا و فلسفه دین بهی باورمند شد و خواست که در این باورمندی با دیگران همراه شود . لازم می آید که پیمان وفاداری به دین بهی و زرتشتیان را آگاهی دهد.
” سدره پوشی ” نشانه‌ی بیرونیِ زرتشتی شدن است. با پوشیدن سدره و بستن کشتی آدمی هم با خود و هم با دیگران پیمان می‌بندد که راه زرتشت را پی‌گیری کند. سدره پوشی زایشی نو و “تولدی دیگر” است . زایشی مینوی (معنوی) در یک دینِ بهساز و آباد کننده . با پوشیدن سدره و بستن کشتی گامه‌ی کوشای (جدی) زرتشتی شدن آغاز می گردد.
سدره
سِدرِ ه پیراهنی است بی‌یقه و بی‌آستین از پارچه نازک سفید رنگ. یقه و آستین بلند هر دو نشانه خودنمایی است و آستین بلند و گشاد در گذشته اسباب نازش (فخر و مباهات) دارنده آن به شمار می آمد.
سادگی و سفیدی این جامه نشان می دهد که شخص نمی خواهد با دربرکردن آن به جاه و مقامی برسد و آنرا وسیله ای برای رسیدن به بلندپروازی‌های های خود قرار دهد.
سدره، جامه‌ی نازش (تفاخر) نیست. جامه ساده سربازی است که سرباز اهورامزدا به تن می کند و رنگ و ریا در آن راهی ندارد.
باپوشیدن این جامه‌ی ساده، سفید و پاک ،انسان همانند و همرنگ آن می‌گردد. هم رنگ دیگر زرتشتیان می شود. بهدین می شود.
کُشـتی
کشتی، بندی است که از 72 نخ پشمی بافته شده است. بافندگان آن باید بهدینانِ پارسا باشند . این 72 نخ به شش رشته بخش شده است. و هر رشته ای دارای 12 نخ است. عدد 72 اشاره ای است به 72 فصل یسنا که مهمترین بخش اوستا است. 12 اشاره دارد به 12 ماه سال و 6 اشاره ای است به شش ”گهنبار” که جشن‌های دینی زرتشتیان است.
کشتی بستن نشانه پیمان بهدین با خود و اهورامزدا است. با پوشیدن سدره، بهدین جامه‌ی خدمت دین را به بر می کند و با بستن کشتی کمر خدمت به میان می بندد تا جهانی آباد ،آزاد و بدور از جنگ ، ناداری و … بسازد . سدره پوشی مراسم با شکوهی است که به دست موبد انجام می پذیرد و دوستان و بهدینان با شرکت خود در آن ، شاهد زایش مینوی یک بهدین می گردند و با او این زایش را جشن می گیرند.
3 ـ پیمان‌های همبودگاهی ( اجتماعی)
زرتشتی ، انسان آزاده ای است که خود با خرد بیدار خویشتن ، راه زرتشت را بر می گزیند و با سدره پوش شدن ، کوشا بودن خود را در این راه بیان می دارد. او گام در راهی می‌گذارد که خوشبختی و شادزیوی انسان و انسانیت هدف نهایی آن است.
دین زرتشت، دین بهی است. دین کوشش است. مگر نه اینکه جهان در سایه کار و کوشش آباد خواهد شد و تنها در سایه کار و کردار نیک است که انسان خواهد توانست به سازندگی بپردازد؟
دین بهی، دین گوشه نشینی و زانوی غم بغل گرفتن نیست و ناامیدی و منفی بافی در آن راهی ندارد. آینده ، یک رویداد ناگوار برگشت‌ناپذیر نیست . آینده در دست های ما قرار دارد. اگر بکوشیم و بسازیم آینده زیبا خواهد بود و اگر بدان نیاندیشیم و کاهلی پیشه کنیم ، فرجامی بد در پیش روی ما خواهد بود.
ساختن و آباد کردن و نوسازی جهان به هم‌اندیشی ، همدلی و همبستگی انسانهای نیک اندیش ، خوش گفتار و نیک کردار نیاز دارد. از این رو دین بهی ، دین همبودگاهی است.
گفتیم که سدره پوشی، جامه سربازی اهورامزدا را به تن کردن است و کشتی، میان بستن و بیان آمادگی برای خدمت می باشد.
هر نو بهدینی سربازی است که در این ”ارتش کار نیک” می بایست جای خود را پیدا کند و همازور و هماهنگ با دیگر بهدینان به پیش رود. پس لازم می آید که سازمان همبودگاهی زرتشتیان بر مبنای آموزشهای زرتشت سامان پذیرد.
گفتار و کردار هر زرتشتی در سرنوشت دیگر همکیشان نشان‌گذار خواهد بود. فرد، پیش از زرتشتی شدن پاسخ‌گوی کردارهای خوب یا بد خود است و دیگران نیز کارهای خوب و پسندیده و یا رفتارهای زشت و ناپسند یک غیر زرتشتی را به پای جماعت زرتشتی نمی نویسند . اما هنگامیکه فرد پذیرفت که زرتشتی شود، خود به خود بخشی از خانواده بزرگ زرتشتیان شده است و از آن پس کارهای نیک و پسندیده و یا رفتارهای زشت و ناپسند او دامن گیر دیگر زرتشتیان خواهد بود و آنها را سربلند و یا سرشکسته خواهد کرد. از این رو زرتشتی شدن نه تنها نیازمند ”باور درونی” و ”نشانه بیرونی” است بلکه ” بزرگداشت پیمانهای گروهی و پاسداری آنها” را نیز بایسته می سازد. نا گفته پیداست که باهم بودن یک گروه از انسانها ، خود به خود نیاز به یک سری بنیان‌ها، هماهنگی‌ها و قانونها دارد. بدون این بنیان‌ها،پیوستگی افراد یک همبودگاه دستخوش هرج و مرج گشته و آنها را رو در روی یکدیگر می گذارد.
درست به همین سبب ”پذیرش پیمان‌های گروهی” یک نیاز والا به شمار می آید . در جامعه سنتی زرتشتیان این نیاز بگونه‌‌ی نانوشته وجود دارد و زمانی دراز است که زرتشتیان توانسته‌اند که با پاسداشت آن، خود را نگاه دارند زیرا جامعه زرتشتی، گروه کوچکی بوده است که نه تنها بر بنیان آموزش های زرتشت، هموندانش پاسخگو و پیمان‌دار نسبت به جامعه بار آمده اند ، بلکه به سبب خویشاوندی و پیوستگی تنگاتنگ خانوادگی که نتیجه ازدواج های درون همبودگاهی بوده است ، چنان بافت به هم تنیده ای یافته است که سرنوشت فرد به گروه و گروه به فرد وابسته شده و گونه‌ای هماهنگی روحی و روانی در جماعت دیده می شود و شخصیت (کاراکتر) گروهی ویژه ای در گروه ایجاد شده است.

اکنون ببینیم چه بنیان‌هایی باید از سوی نوبهدینان ژرف‌نگری شود:
الف ـ ”جدایی دین از سیاست”
ب ـ ”پرهیز از باور ستیزی”
پ ـ ”پذیرش خویشکاری (مسئولیت) همبودگاهی و کار گروهی”

الف ـ جدایی دین از سیاست
دین بهی ، دین نارواگزینی و دوبینی (تبعیض) نیست . زن ومرد ، دارا و ندار ، سیاه و سفید و …. می توانند زرتشتی شوند. نه رنگ پوست، نه جنسیت و نه مقام همبودگاهی افراد و یا گرایش سیاسی آنها هیچ کدام پایه‌ای برای پذیرش به دین نیست.
همانگونه که کارگر ، پزشک، مهندس، کشاورز و غیره می توانند زرتشتی شوند، سیاستمداران نیز می توانند زرتشتی شوند و زرتشتی بمانند. اما یک سازمان همبودگاهی که بر بنیان دین استوار است نمی تواند جایگاهی برای تبلیغ یک ایده سیاسی ویژه شود و یا جایی برای گسترش اندیشه های سیاسیِ ویژه‌ای شده و از همه بدتر جای یارگیری گروه های سیاسی و حزب‌های گوناگون گردد.
همانگونه که کشاورز نمی‌تواند با تراکتور به نیایشگاه وارد شده و زمین آنرا شخم بزند و بذر دلخواه خود را در آن بکارد، سیاستمداران و یا کوشندگان سیاسی هم نباید سازمان همبودگاهی زرتشتیان را با حزب و سازمان سیاسی یکی بگیرند و دفتر و ساختارهای هموندگیری خود را در آن پهن کنند.
بنیان سازمان و ساختارهای همبودگاهی زرتشتیان، آموزش‌های زرتشت است و افراد تنها از روی باور به دین زرتشت باید در این نهاد همبودگاهی هموند شوند و نه بر پایه‌ی وابستگی‌ها و گرایش‌های سیاسی. در یک نهاد دینی، با یک جهان بینی فراتر از رنگ پوست، جنسیت و ...، دیگر چپ و راست و میانه‌رو مفهومی ندارد. همه، زرتشتی هستند و چون زرتشتی‌اند در این سازمان همبودگاهی هموند شده‌اند.
از این گذشته دین و سیاست دو مقوله‌ی از هم جدایند و نمی‌توان آن دو را با هم آمیخت. دین به دنبال “حقیقت” است و سیاست در پی “واقعیت” و سازش با آن. هر گاه بتوانیم دو دانه سیب را از یازده متر پارچه کم کنیم و یا هفت لیتر شیر را به چهار کیلو آهن بیفزاییم، خواهیم توانست دین و سیاست را با هم بیامیزیم. دین و سیاست باید مانند دو ریل راه آهن به موازات یکدیگر پیش روند اما به هم نرسند، که اگر چنین گردد واگن‌های تمدن انسانی واژگون شده و سبب مرگ و ویرانی خواهند شد.
دین، پاسخگوی فراهم‌آوری آسایش مینوی بوده و باید بتواند آرامش روانی، اخلاق و امید را برای انسان به ارمغان بیاورد در جایی که سیاست، خویشکاری‌اش فراهم‌کردن آسایش مادی انسان می‌باشد.
هم سیاست و هم دین برای جامعه‌ی انسانی لازم هستند. هیچ کدام هم بد نیستند. آنچه بد، ناپسند و آسیب‌رسان است آمیزش این دو با هم است.
ب ـ پرهیز از باور ستیزی
هر زرتشتی در بهترین چگونگی (حالت) خود، دادگو و کاردار (وکیل) دین بهی است، نه دادستان دین‌های دیگر. کار ما استوار کردن و گسترش دادن آموزش‌های زرتشت است و نه رد کردن و خرده‌گیری از دین‌های دیگر. دین بهی چماق نیست که با آن بشود بر سر دین‌های دیگر کوبید. زرتشت و دینش را باید برای خود او و فلسفه‌اش برگزید نه برای وسیله قرار دادن و ستیز کردن با باورهای دیگر.
البته می‌توان دین بهی را با دین‌های دیگر سنجید اما این، سنجش میان باورهاست که خود کاری پژوهشی و آموزشی است و نه پیش‌زمینه‌ی یورش به باورهای دیگر و کوبیدن این یا آن دین، که نه سودمند است و نه لازم. این کار تنها می‌تواند سبب برپا شدن تنش بین بهدینان و دیگر باورها گردد، که اگر باورستیزان در کار خود کوشاتر باشند جنگ دینی را در پی خواهد داشت، که مانند هر جنگ دیگر بیهوده و زیان‌آور است.

پ ـ پذیرش خویشکاری (مسئولیت) همبودگاهی و کار گروهی
آرزوی هر بهدینی، بهبود زندگی خود و همکیشان و گسترش دین بهی است. سر‌و‌سامان دادن به کارهای همبودگاهیِ زرتشتیان از تواناییِ یک و یا چند نفر بیرون است. شایسته است که هر نوبهدینی بر پایه‌ی توانایی‌ها و ویژه‌کاری‌ها (تخصص) و یا نیاز همبودگاه زرتشتی در گوشه‌ای از سازمان همبودگاهی به کار بپردازد. شانه خالی‌کردن از زیر کار و پشت گوش انداختن خویشکاری‌های همبودگاهی سبب از هم پاشیدن سامان و سررشته‌ی سازمان همبودگاهی خواهد شد.
این کار با هیچ سنجه‌ی (معیار) اخلاقی و انسانی جور نمی‌آید. فراموش نکنیم که پای‌بندی به پیمان از آموزش‌های اخلاقی زرتشتیان است. انسان زرتشتی کسی است که هم نسبت به خود، هم نسبت به گروه و هم نسبت به سپهر خود را پاسخگو بداند و در راه بالندگی و رسایی خود و جهان کوشا گردد.
اکنون، پس از خواندن این نوشته، روی پرسش‌های زیر اندیشه کنید و پاسخ آنها را در درون خود بیابید:
آیا به دین بهی در درون خود باور آورده‌اید؟
آیا می‌خواهید با سدره پوشیدن به آن رسمیت بدهید؟
آیا پیمان‌های همبودگاهی، یعنی “جدایی دین از سیاست”، “پرهیز از باور‌ستیزی” و “کار گروهی” را می‌پذیرید؟

اگر پاسخ به پرسش‌های بالا مثبت است، به گروه ما خوش آمدید! اکنون هنگام آن رسیده است که با هم بخوانیم:
به خشنودی اهورامزدا
من، به هستی خداوند یکتا و پیام‌داریِ اشو زرتشت اسپنتمان بی‌گمانم.
من، آئین بهیِ زرتشتی را برمی‌گزینم که بهترین راه زندگی را به من نشان می‌دهد.
اندیشه و گفتار و کردار نیک را می‌ستایم.
آئین زرتشت را می‌ستایم، که خواستار آزادگی و آشتی و از‌خود‌گذشتگی و پارسایی و یگانگی است
و آئینی است که از همه‌ی دینهای کنونی و آینده بهتر و زیباتر است.
اهورامزدا، خداوند جان و خرد را، سپاسگزارم 
و پیمان می‌بندم که بر دین نیک و پاک زرتشتی استوار بمانم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر